كتاب

معرفی کتاب ملکوت

MG 3451 scaled

کتاب ملکوت تنها داستان بلند به جا مانده از بهرام صادقی است که در نگارش داستان های کوتاه ید طولایی داشت. ملکوت در همان صفحه ی نخست میخکوبتان می کند: “در ساعت یازده شب چهارشنبه ی آن هفته، جن در آقای مودت حلول کرد.”

این مواجهه ممکن است سبب شود خواننده با خود فکر کند با یک داستان ماورالطبیعی رو به رو است اما این نشان از تلفیق وجوه رئال و سورئال داستان دارد.

شرح داستان ساده است و ورود آقای مودت و داستان جن و همراهی دوستانش برای خلاصی او از شر جن، تنها روندی است که موجب می شود کاراکتر اصلی یعنی دکتر حاتم وارد صحنه شود. دکتری که تا پیش از مواجهه ی نزدیک، فردی متعهد و کاربلد به خواننده شناسانده می شود. اندکی بعد وجوه سورئال داستان رخ می نمایاند: آنجا که همراهان آقای مودت از دکتر در مورد مردی می شنوند که به او مراجعه کرده تا دستش را، تنها دست باقی مانده را نیز قطع کند! مرد تا پیش از این دست دیگر، پاها، گوش ها و بینی خود را قطع کرده است اما از چه روی؟ در این میان، بین دوستان مودت و دکتر بحثی فلسفی درمی گیرد. دکتر باز هم اصرار بر حفظ چهره ی دروغین خود دارد.او مدعی است آمپول هایی به مردم عرضه می کند که جوانی و باروری را به آن ها باز میگرداند و این در حالی است که خود دکتر جوان اما به واقع دارد پیر می شود و عقیم است.

بازگشت به لیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *