کتاب دایی جان ناپلئون پالتویی گالینگور
شناسه محصول: K-189645
۳,۵۰۰,۰۰۰ ریال
ناموجود
کتاب دایی جان ناپلئون پالتویی گالینگور
۳,۵۰۰,۰۰۰ ریال
۳,۵۰۰,۰۰۰ ریال
ناشر: فرهنگ معاصر |
مؤلف: ایرج پزشک زاد |
اندازه کتاب: پالتویی |
نوع جلد: گالینگور |
چرا از شهر کتاب پاسداران خرید کنیم؟
مشاهدهچرا از شهر کتاب پاسداران خرید کنیم؟
مشاهدهشناسه محصول: K-189645
۳,۵۰۰,۰۰۰ ریال
ناموجود
۳,۵۰۰,۰۰۰ ریال
۳,۵۰۰,۰۰۰ ریال
ناشر: فرهنگ معاصر |
مؤلف: ایرج پزشک زاد |
اندازه کتاب: پالتویی |
نوع جلد: گالینگور |
ایرج پزشک زاد نویسندهای است که موفق شده با اثر ماندگارش دایی جان ناپلئون به حافظه و فرهنگ ایران راه پیدا کند. سیزدهم مرداد روزی عادی در تقویم است که پزشک زاد به عنوان نویسنده با تالیف کتاب دایی جان ناپلئون آن را ماندگار کرد.
من یک روز گرم تابستان، دقیقاً یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعدازظهر، عاشق شدم. تلخیها و زهر هجری که چشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود، شاید اینطور نمیشد.
( از متن رمان دایی جان ناپلئون )
به لطف قلم ایرج پزشک زاد در رمان دایی جان ناپلئون، ساعت سه و ربع کمِ بعد از ظهر سیزدهم مرداد از دل یک رمان به متن رویدادهای روزمره آدمهایی رسیده که یا رمان را خوانده اند و یا آن را با افتتاحیه سریالی که از روی آن اقتباس شده به یاد میآورند.
کمتر روز و ساعتی در ادبیات ما به اندازه لحظه ای معین در رمان دایی جان ناپلئون به یاد مخاطبان مانده است.
رمان دایی جان ناپلئون نوشته ایرج پزشک زاد شروعی جذاب و درخشان دارد و لحظه ای تعیین کننده را میسازد که تلخی حوادث رخداده در رمان را ناشی از سیزدهم مرداد میداند و حتی حالا که نزدیک به نیم قرن از اولین چاپ رمان میگذرد، هر سال سیزدهم مرداد در ساعت سه و ربع کمِ بعد از ظهر، مخاطبان ادبیات به این لحظه تاریخی فکر میکنند.
و موقعیتهای بعد از آن که تکهای از تاریخ معاصر و خانوادگی ایرانی را با لحظاتی کمدی در هم آمیخت؛ لحظههایی که یک عشق خانوادگی را پدید آورد اما مصائبی عجیب سر راه قرار گرفت و شاهد عینی مفهومی شد به نام «توهم توطئه» که همه چیز را کار انگلیسیها میدانست و نبردهای ناپلئون را در دل جنگهای محلی ممسنی و کازرون بازسازی میکرد و لحظه خاص سیزدهم مرداد کمرنگ میشد اما هیچ گاه عاشقیت در آن ساعت فراموش نشد.
دایی جان ناپلئون ، داستان مرد پریشان احوالی است که به دلیل ناکامیهایش در زندگی واقعی، در ذهنش از خود ناپلئونی ساخته است و گمان می کند که انگلیسی ها قصد نابودی او را دارند.
قصهی دایی جان ناپلئون در باغ بزرگی اتفاق میافتد که سه عمارت در آن وجود دارد: خانه قهرمان داستان، خواهرش و برادر کوچکترش که با وجود اینکه با درجه پایینی ازارتش بازنشسته شده، به او سرهنگ می گویند.
بر این باغ، دایی جان ناپلئون و بیماری پارانویای او حکم میرانند. شخصیتپردازی هنرمندانهی نویسنده، طبقات مختلف اجتماع را به تصویر میکشد. با وجود اینکه رمان دایی جان ناپلئون با توصیفاتش جامعه را به نقد میکشد اما با این حال، نشان دهندۂ پیچیدگی، سرزندگی و انعطافپذیر بودن فرهنگ و جامعه ایرانی نیز هست.
دایی جان ناپلئون ، دایی راوی داستان است و بهدلیل مشابهتهایی كه از زندگیش با ناپلئون احساس میکرد به او لقب ناپلئون داده بودند. مثلا طلاق همسر اول بعد از سیزده سال و ازدواج دوم او كه شبیه ناپلئون و جدایی او از ژوزفین بود و باعث شده بود او نیز قرینهی سرنوشت ناپلئون بناپارت را برای خود پیشبینی كند.
داستان با یک رخداد مهم یعنی عاشق شدنِ راوی شروع میشود ، احساسی متفاوت كه تا حاال آن را تجربه نکرده و به هر حال نام دیگری جز عشق بر آن نمیتوان نهاد. دایی جان ناپلئون با پدر راوی اختلاف دیرینه داشته و این از طرفی باعث پنهان كردن عشق از جانب راوی و از طرفی خلق صحنههای خندهآور برای ضایع كردن دایی جان توسط پدرِ راوی میشود.
آدم چطور میفهمد که عاشق شده است؟ ــ واللّه، بابامجان … دروغ چرا؟ … اونکه ما دیدیم اینجوری است که وقتی خاطر یکی را میخواهی.. آن وقتی که نمیبینیش توی دلت پنداری یخ میبنده … وقتی میبینیش یک هُرمی توی این دلت بلند میشه، پنداری تنور نانوایی را روشن کردند … همه چیز دنیا را، همه مال و منال دنیا را برای اون میخواهی، پنداری حاتم طایی شدی … خلاصه آرام نمیگیری مگر اینکه آن دختر را برات شیرینی بخورند.
(از متن رمان دایی جان ناپلئون )
نویسنده درهر قسمت داستان رخدادی را توسط راوی نقل میکند . در قسمت اول جدای از عاشق شدن راوی، مش قاسم نوكر دایی جان و پور ولی پسرعموی لیلی و رقیب عشقی راوی وارد صحنه داستان میشوند.
در قسمت دوم، كشمکش بین یکی براثر خندۀ یکی از اعضای خانواده در بین رجزخوانیهای دایی جان است كه كار را به قضاوت و حل اختلاف میکشاند . در اینجا پای اسدالله میرزا ، شمسعلی، قمر و عزیزالسلطنه به داستان باز میشود و از بین افراد مذكور اسدالله میرزا محوریت گرهگشایی در داستان را بعد از دایی جان بعهده دارد و از طرفی تا آخر داستان همراه راوی است.
اسدالله میرزا: یه رفیق داشتم، همیشه میگفت: سال اول که زن گرفتم، زنم انقدر خوب و شیرین بود که دلم میخواست بخورمش. اما سال سوم پشیمون شدم که چرا همون سال اول نخوردمش…
(از متن رمان دایی جان ناپلئون )
در قسمت سوم آمدن دزد به خانه دایی جان و ترسیدن دایی جان و ضایع شدن چهرۀ مقتدر او توسط پدر راوی روایت میشود.
در قسمت چهارم اختلاف دوستعلی خان و همسرش روایت میشود؛ به جرم آنکه دوستعلی به زنش عزیزالسلطنه خیانت كرده است. همچنین ورود افرادی چون شیرعلی قصاب و همسرش به داستان و صحنههای طنز و خندهدار با رخدادهای غیرمنتظره مخاطب را به خنده وادار میکند.
این داستان ۲۵ قسمت دارد كه رخدادهای آن همان اتفاقاتی است كه در یک خانوادۀ بزرگ میافتد. كشمکشها و درگیری بین افراد داستان، تعارض بین شخصیتها، آشکار شدن چهرۀ واقعی افراد بعد از یک سری حوادث طنزگونه و بسیاری موارد دیگر.
هركدام از این بیست و پنج قسمت در عین جدا بودن با هم پیوندی افقی دارند.
به یقین میتوان گفت ایرج پزشک زاد یکی از برترین و قویترین طنزنویسان دورۀ معاصر است.
در رمان دایی جان ناپلئون ، به قدری کمدی کلامی شیرینی بیان کرده است که خواننده را از اندیشیدن به دنیای خارج از کتاب بازمیدارد و تمام افکارش به سمت و سوی داستان می برد.
شخصیت های داستان دایی جان ناپلئون با تمسخر و مضحکه، برخی از حالتهای سایر اشخاص داستان را نقد میکنند.
میتوان گفت بیشترین توجه نویسنده در ساختن کمدی کلامی طنز، هزل و هجو هر سه مورد بوده است۔ وی جدای از این سه
رکن، از برخی آرایههای ادبی نیز استفاده کرده است.
از پرکاربردترین آرایه هایی که به زیباسازی طنز دایی جان ناپلئون کمک کرده، کنایه، تشبیه و استعاره است. شکستن ابوها به ویژه تابوی جنسی نیز در رمان دایی جان ناپلئون فراوان است.
اسدالله میرزا: من با ظرافت با زنم حرف میزدم، عبدالقادر با زمختی و خشونت. من روزی یه بار حموم میرفتم، عبدالقادر ماهی یه بار. من با نهار حتی پیازچه هم نمیخوردم، عبدالقادر یه کیلو یه کیلو سیر و ترب سیاه میخورد. من شعر سعدی میخوندم، عبدالقادر آروغ میزد… اونوقت تو چشم زنم من بیهوش بودم، عبدالقادر باهوش. من زمخت بودم، عبدالقادر ظریف… فقط به گمونم عبدالقادر مسافر خوبی بود، دست به سفرش محشر بود، یه پاش اینجا بود، یه پاش سانفرانسیسکو…
( از متن رمان دایی جان ناپلئون )
نظرات مشتریان
بررسیها
امتیازات
میانگین رتبهبندی مشتریان