خلاصه و معرفی رمان روی ماه خداوند را ببوس نوشته مصطفی مستور
«یونس» که راوی داستان روی ماه خداوند را ببوس است، برای رسالهی پایاننامهی دکتری خود در رشتهی فلسفه، موضوع خودکشی «دکتر محسن پارسا» و دلایل این حادثه و مرگ خودخواسته را انتخاب کرده و تا آخر داستان برای تکمیل این رساله درگیر حل این معماست. نامزدش «سایه»، دانشجوی کارشناسی ارشد الهیات است و موضوع پایان نامهاش در مورد «مکالمات خداوند و موسی» است.
یونس یک سال پیش دیدگاه مذهبی دیگری داشت ولی حالا دیدگاه مذهبیاش عوض شده است. او قبلا به خدا ایمان کامل داشت اما حالا در این عقیده، سست شده است. یونس، مادر بیماری دارد که در جیرفت زندگی میکند و خواهرش هر روز اخبار نگرانکنندهای از وضعیت جسمانی مادرش به یونس میدهد.
«مهرداد»، دوست قدیمی یونس، بعد از نه سال به ایران سفر میکند تا مادرش را همراه خود به آمریکا ببرد، چون همسر مهرداد، به خاطر بیماری سرطان در اوضاع نا به سامانی است. در جای جای رمان، یونس هرروز با این سوال مواجه میشود که «آیا خداوند وجود دارد؟»
یونس متوجه میشود که دکتر پارسا روز آخر زندگیش به دانشگاه رفته، بعد به دیدن فیلم آگراندیسمان به سینما میرود. سپس به بالای یک ساختمان بلند رفته و از پنجره طبقه هشتم، خودش را به پایین پرت میکند. یونس برای پیدا کردن علت خودکشی، فهرستی از دانشجویان دکتر پارسا را تهیه و با آنها صحبت میکند.
همه نظرشان این است که دکتر پارسا جلسهی آخر غمگین بوده ولی این ترم نسبت به ترمهای پیش مهربانتر به نظر میآمده است. او متوجه میشود که دکتر پارسا دلبسته یکی از دانشجوهاش به اسم بوده سپس از طریق تماس تلفنی با آن فرد در این مورد به گفتگو مینشیند.
آن فرد تعریف میکند که دکتر پارسا میخواسته به کمک فلسفه، ریاضی و فیزیک، عشق را اندازهگیری کند و وقتی که موفق نمیشود، دچار درگیریهای ذهنی میشود…
داستان روی ماه خداوند را ببوس با یک حادثه پرکشش، پیگیری شده و برای یافتن علت و معلولها ادامه مییابد. و با یقین رسیدن راوی به پایان میرسد.
جهت مشاهده تمامی آثار مصطفی مستور اینجا را کلیک کنید.
بررسی رمان روی ماه خداوند را ببوس نوشته مصطفی مستور
رمان، داستان کوتاه و به طور کلی هر قالب نوشتاری برای مصطفی مستور، بهانهای برای مطرح کردن ایدهها و افکار اجتماعی، دینی و فلسفی است و همواره در آثار وی، چنین درونمایهها و مسئلههایی بارز و مشهود است.
مصطفی مستور همواره به دنبال یافتن حقیقتی گمشده می گردد. در بین آثار نویسنده میتوان جایگاه و اهمیتی ویژه برای رمان روی ماه خداوند را ببوس قائل شد. این رمان، معروف ترین و پر اهمیت ترین رمان مصطفی مستور است.
روی ماه خداوند را ببوس جایزهی قلم زرین را نیز به خود اختصاص داده است و تا لحظه تنظیم این مطلب ۹۷ بار تجدید چاپ شده است.
سال ها منتظرت موندم. همیشه از پنجره پایین رو نگاه می کردم تا تو بیایی. تلفن ها رو به امید شنیدن صدای تو جواب می دادم.
وقتی صدای زنگ در می اومد به هوای دیدن تو در رو باز می کردم. من هم مثل هر دختر دیگه ای آرزو داشتم خوش بخت بشم و فکر می کردم با تو خوش بخت می شم اما دوست داشتن با خوش بختی فرق می کنه.
یونس تو اگه خداوند رو از بین ما کنار بذاری هردو ما رو کنار گذاشته ای. من یا باید خداوند رو به خاطر تو قربانی کنم و یا به خاطر او از عشق تو بگذرم. من راه دوم رو انتخاب می کنم، یونس.
(از متن رمان روی ماه خداوند را ببوس اثر مصطفی مستور)
مضمون محوری در رمان روی ماه خداوند را ببوس «مسئله ی معنا» و سرگشتگی روحی شخصیتهای رمان و جست و جو برای یافتن پاسخ درباب پرسش های هستیشناسانه و ناظر بر معنای زندگی است. شخصیتهای رمان روی ماه خداوند را ببوس ، گویی همگی به نحوی درگیر اعتقادات و تردیدات بنیادین راجع به مبدأ هستی، خداوند، فلسفه، خلقت و «معنای زندگی» هستند.
پارهای اعتقادات راستین دارند و پارهای تردیدات بنیادین؛ رمان روی ماه خداوند را ببوس در حقیقت عرصه کشاکش وکشمکشهای روایتی و گفتمانی این دو سنخ کاراکتر در باب مسئلهی معنا است. شخصیتهای رمان روی ماه خداوند را ببوس در مواجهه با تجربه سردرگمی، رنج و شر، پرسشهایی را دربارهی معنای زندگی و هستی، مطرح میکنند.
هستی لایه لایه است. تودرتو و پر از راز و البته پیچیده. برای درک اون باید خوب بود. همین. پاسخ من به این سوال دشوار همینه: خوب.
من فکر می کنم هرکس در هر موقعیت می دونه که خوب ترین کاری که می تونه انجام بده چیه اما مشکل زمانی شروع می شه که انسان نخواد این خوب رو انتخاب کنه.
در چنین صورتی او راه را کمی محو کرده. اگر در موقعیت دوم هم انسان نخواد به خوب تن بده راه محوتر و تاریک تر می شه.
وقتی هزار تا انتخاب بد رو به جای هزارتا انتخاب خوب برمی گزینیم وضع این قدر آشفته و تاریک می شه که انسان حتی نمی تونه یک قدم هم جلو برداره. شبیه قدم زدن در مه می مونه که با هر قدم که برداری راه وضوح بیشتری پیدا می کنه.
(از متن رمان روی ماه خداوند را ببوس اثر مصطفی مستور)
رمان روی ماه خداوند را ببوس با جملات یونس «چند شاخه گل ارکیده صورتی میخرم و آنها را روی صندلی عقب ماشین می اندازم»، آغاز شده و با جملات «به آسمان نگاه می کنم به جایی که بادبادک رسیده است به خداوند»، خاتمه پیدا میکند.
یونس است که تک تک شخصیتها را معرفی کرده و موضع آنان را پیرامون مسئلهی معنا مشخص میسازد. همچنین یونس و زاویه دید او است که مرزبندی سوژههای رمان روی ماه خداوند را ببوس را مشخص کرده و تمام جملات و پرداخت رمان از نگاه و زاویه دید او صورت میگیرد.
«من راوی»که همواره در قالب اول شخص بیان میشود، تمام عناصر رمان را به صورت سفت و سخت سامان میدهد و هیچ نشانهای را برای مخاطب برای اینکه بتواند فراتر از آنچه یونس میگوید، میشنود، میبیند و حتی فکر میکند، باقی نگذاشته است.
این نوع روایت داستان اگرچه به شخصیگویی و یا تحمیل نظرات نویسنده به خواننده منجر شده و باعث خستگی و بیعلاقگی خواننده نسبت به ادامه داستان میشود، اما خوشبختانه نویسنده رمان روی ماه خداوند را ببوس با اضافه کردن شخصیتها و انتخاب مکانهای مناسب با موضوع داستان، از این خطر بهخوبی دور شده و برای خواننده جذابیتها و هیجانهایی در جایجای داستان بهوجود آورده است.
اما موضوع انتخاب شده که آیا خدا هست یا نیست و شک و تردیدهای انسان امروزی و تنهایی و سردرگمی مردم دنیا در مورد سوالهای مطرح شده در داستان، کامال احساس میشود و از اینکه درون انسانهای امروزی را به چالش و کنکاش میکشد از نقاط موفقیت داستان است.
مصطفی مستور در کتاب روی ماه خداوند را ببوس اگرچه امری جامعه شناختی و پدیده حادث و قابل مناقشهای همچون معنای زندگی را محور بحث خود قرار داده و به توضیح آن میپردازد اما در سطحی دیگر به صورت هنجاری و تجویزی، زاویه دید، راوی مطلق، مضمون پنهان و… راه حل برون رفت از این وضعیت را نیز مشخص نموده و روایت خود را با موقعیتی با ثبات و البته خوشایند به پایان میرساند.
رگه هایی از جریان سیال ذهن در داستان های مصطفی مستور نیز به وضوح مشهود است اما صرف نظر از تعریف خود او از این اصطلاح که آن را شیوه ای از روایت عنوان میکند که در آن اطلاعات داستانی به صورت جریانی آکنده از گفتار، احساس و اندیشه از لایه های خودآگاه ذهن دقیق و منطبق با مصادیق رمان جریان سیال ذهن نیست.
داستان روی ماه خداوند را ببوس از مصطفی مستور را میتوان از لحاظ فضا،زبان، موضوع و شخصیتهای بالقوه برای روایت به شیوه جريان سيال ذهن بسيار غنى عنوان کرد و از تکنیکهای عمده جریان سیال ذهن در آثار او نمونههای فراوانی ارائه کرد. اما نمیتوان علیرغم قدرت، استحکام و زیباییهای غیر قابل انکار آن را یک داستان تمام عیار جریان سیال ذهن به شمار آورد.
اما من نمیخواهم نباشم. نمیخواهم آمده باشم و رفته باشم و هیچ غلطی نکرده باشم. نمیخواهم مثل بیشتر آدمها که میآیند و میروند و هیچ غلطی نمیکنند، در تاریخ بیخاصیت باشم.
نمیخواهم عضو خنثای تاریخ بشریت باشم. آخ مادرم کجاست؟ مونس کجاست؟ دانشجوی بدبخت!
بعد از کرورکرور کتاب خواندن حالا اگر نتوانی برای این سؤال پاسخ علمی و جامعهشناسانهای پیدا کنی مدرک دکتریات را نخواهی گرفت و میشوی تحصیل کردهٔ ابتری که نه تنها کتابی منتشر نخواهی کرد، به شهرت هم نخواهی رسید و آدمی که مشهور نیست وجود ندارد.
یعنی وجود دارد اما فقط برای خودش نه دیگران.
و کسی که فقط برای خودش وجود داشته باشد تنهاست. و من از تنهایی میترسم.
(از متن رمان روی ماه خداوند را ببوس نوشته مصطفی مستور)
نظرات مشتریان
بررسیها
امتیازات
میانگین رتبهبندی مشتریان