مشاهده همه پیشنهادات
0
سبد خرید
ارسال رایگان برای سفارش های بالای 40 تومان.

در حال حاضر هیچ محصولی در سبد خرید شما نیست.

چرا از شهر کتاب پاسداران خرید کنیم؟

مشاهده
0
سبد خرید
ارسال رایگان برای سفارش های بالای 40 تومان.

در حال حاضر هیچ محصولی در سبد خرید شما نیست.

چرا از شهر کتاب پاسداران خرید کنیم؟

مشاهده
آیا هیتلر می‌دانست که آدم بدی است؟

آیا هیتلر می‌دانست که آدم بدی است؟

كتاب

 

افلاطون و ویلیام اُکام دراین‌باره توضیح می‌دهند.

 

در این‌جا با پرسشی قابل گفتگو مواجهیم که بحثی را در باب مسائل اخلاق و طبیعت انسانی آغاز کرده و پاسخ دادن به آن، پیش‌فرض‌های ما دربارۀ اخلاق و انسان را به چالش می‌کشد. (علیرغم تمایز نیچه از این اصطلاحات، از «بد» و «شر» به عنوان مترادف استفاده خواهیم کرد.)

 

آیا هیتلر می‌دانست که فردی بد / شر است؟ ما چطور؟ آیا می‌دانیم که او آدم بد و شروری بود؟ یا آن‌که چه کسی خوب است و چه کسی بد؟ این‌ها سوالاتی مهم و نکته‌بینانه‌اند، و پرسش دربارۀ آن‌که آیا بر حقایق اخلاقی آگاهیم یا خیر را بعد بسپاریم.

برخی می‌گویند اگر در نظام اخلاقی‌تان هیتلر محکوم نشود، شما به یک نظام اخلاقی تازه نیازمندید. پس، این دو نکته را مشترک بگیریم که هیتلر بد است و هر فرد بی‌غرض هم می‌تواند بد یا شر را تشخیص دهد.

 

اما آیا هیتلر بر آن واقف بود که شر است؟ هیتلر مرتکب اعمال وحشتناکی شد، اما آیا خود او هم فکر می‌کرد، کار بدی می‌کند؟ برای پاسخ به این پرسش، باید شیوۀ تفکر انسان دربارۀ اخلاق را صادقانه ارزیابی کنیم.

 

فرهنگِ‌عامه، تفسیر و نمود ساده‌ای از شر ارائه می‌دهد و باور دارد: جادوگرِ شرور، نامادری شیطان‌صفت، شخصیت‌های منفی کتاب‌های کمیک، نیروهای تاریک اهریمنی و بسیاری موارد دیگر از این دست نگاه به شر است. چنین کلیشه‌هایی ما را در این فکر می‌برند که گمان کنیم آدم‌های بد می‌دانند که بد هستند و از بد بودنِ خود لذت می‌برند.

 

از جنایتکاران کوچک گرفته تا دیکتاتورها، فرض ما چنین است که افراد بد، آگاهانه و شادمان مرتکب اعمال بد خود می‌شوند.

 

فیلسوفان مدت مدیدی است که بینش متفاوتی دراین‌باره ارائه می‌دهند. افلاطون، فیلسوف یونان باستان، در مکالمات خود از زبان سقراط می‌گوید گمان نمی‌برد کسی چنین فکر کند که اعمال او بد است. افلاطون در رساله‌ منون چنین تصریح می‌کند:

 

آیا واضح و بدیهی نیست که آن کس که به حقیقت بدی آگاهی ندارد، شوقِ بدی هم در دل او نیست بلکه اشتیاق چیزی را دارد که آن را نیک می‌پندارد هرچند واقعا بد باشد؟ پس کسانی که نادان‌اند هرچند به بدی اشتیاق دارند در واقع تمایلشان به نیکی است، نه بدی.

 

به عبارت دیگر ، هیچ کس نمی‌خواهد بد باشد و همه می‌خواهند کاری را انجام دهند که گمان می‌برند خوب است، اما به‌واسطه‌ی جهل است که اشتباه می‌کنند. ایده‌ی افلاطون از منظر فیلسوفان دیگر دو تفسیر دارد: اول آن‌که هیچ‌کس آگاهانه شر را انجام نمی‌دهد و دوم هیچ‌کس به طور داوطلبانه شر را اعمال نمی‌کند.

ما با دو جنبه مختلف آگاهی انسان سروکار داریم: عقل انسان و اراده انسان.

 

عموم فیلسوفان بر این ایده تمرکز داشته‌اند که هیچ‌کس آگاهانه بد نمی‌کند. توضیح ایده آن است: افرادی که کارهای بد انجام می‌دهند این کار را فقط به این دلیل به فعل می‌رسانند که آگاهی ندارند کاری که انجام می‌دهند، بد است. و اگر بدانند که آن عمل بد است، از انجامش اجتناب می‌ورزند. اگر به مردم بیاموزیم چه چیزی خوب است و چه چیزی بد، آنها همیشه کار خوب را برمی‌گزینند.

 

می‌شود حدس زد که چندان با این استدلال همراه نباشید و سرزنشی در میان نیست. این تفکر اما به آرزویی می‌ماند که باور کنیم فهمِ اخلاق به اندازۀ دانشِ آموخته‌شده، ساده باشد.

درست مثل وقتی که والدینتان به شما گفتند کاری را انجام ندهید و شما هم انجامش ندادید.

در موضوع هیتلر، سخت است باور کنیم که تنها دلیل آن بوده که هیتلر نمی‌دانسته اعمالش بد بوده باشد و در نتیجه دستور آن همه خشونت و قصاوت را صادر کرده است.

 

بازمی‌گردیم به مباحث عقل و اراده انسان. فیلسوف ویلیام اُکام ( ۱۲۸۵م ) این ایده را رد می‌کند که دانستن خوبی‌ها، نتیجه‌اش انجام خوبی‌ها است. او می‌گوید که مردم بر اساس عقل یا اراده خود عمل می‌کنند.

 

افلاطون و اخلاق - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران

 

ویلیام اوکام تصریح می‌کند، همان‌گونه که من و شما در کودکی نافرمانی کردیم و کارهایی را انجام دادیم که می‌دانستیم بد است، مردم آگاهانه انتخاب می‌کنند که کارهای بد را انجام دهند زیرا ما اراده‌‌ای آزاد داریم که بتوانیم علیه عقل و دانش عمل کنیم.

 

استدلال ویلیام اکام همچنین علیه بخش دیگر ایده افلاطون است، آن‌جا که می‌گوید هیچ‌کس با میل و رغبت شر نمی‌کند. ارسطو با افلاطون موافق بود و گفت که فرد بافضیلت قادر به ارتکاب اعمال بد نیست. سخنی واهی به نظر می‌رسد. بله، تصویرِ فرهنگ‌ِعامه از تبهکار شرورِ شاد، ساده‌انگارانه است، اما این بدان معنا نیست که هیچ‌کس هرگز و در هیچ‌کجا با میل به انجام بدی نمی‌پردازد. مردم اراده‌ی آزاد دارند.

 

حال آیا منظور آن است که هيتلر می‌دانست که آدم بدی است؟ نه؛ این‌گونه به نظر نمی‌رسد، چون شکی نیست که هیتلر هرگز گمان نمی‌کرده که او فردی بد است و فکر نمی‌کرد که کاری که او انجام می‌دهد، بد است.

این بخش دیگری از گفته‌های افلاطون است که نادیده گرفته شده است. هیچ کس چیزی را که فکر می‌کند بد است نمی‌خواهد و همه می‌خواهند کاری را که فکر می‌کنند خوب است انجام دهند. مردم انتخاب می‌کنند کاری را انجام دهند که فکر می‌کنند خوب است. اینجاست که گمان می‌رود، هيتلر فکر می‌کرد کاری که می‌کند خوب است.

 

سقراط: کسانی که خواهان بدی هستند و می‌دانند بدی گزند می‌رساند، خواهان آنند تا رنج برند و بدبخت باشند؟

 

به یک تروریست که مرتکب قتل عام می‌شود، فکر کنید. تروریست‌ها به سبب اعتقادشان به یک هدف که گمان می‌برند خوب است، اعمالشان را مرتکب می‌شوند. تروریست‌ها خشونت خود را به عنوان خدمت به یک خیر عظیم توجیه می‌کنند. این امر درباره انقلابیون و سربازان وفادار که با انقلابیون می‌جنگند نیز صدق می‌کند. آنها با میل و آگاهانه مرتکب اعمال بد می‌شوند، چرا که گمان می‌برند کار خوبی انجام می‌دهند.

 

افلاطون و اخلاق - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران

 

جهت مشاهده آثار افلاطون اینجا را کلیک کنید.

 

یکی از راه‌های درک این موضوعِ فلسفه اخلاق، بحث فایده‌گرایی است؛ که اساسا می‌گوید اگر عواقب خوب عملی از عواقب بد آن بیشتر باشد، پس عملی خوب به حساب می‌آید. برای نمونه اگر شما هزار نفر را بکشید و این قتل‌عام از آن جهت که موجب آسیبِ کمتر شما می‌شود، از نظر اخلاقی عمل صحیحی است.

وحشتناک به نظر می‌رسد، اما به گونه‌های دیگر، این همان شیوه‌ای است که ما در مورد بسیاری از انتخاب‌های اخلاقی خود استدلال می‌کنیم. ما اینجا و آنجا، در انتخاب‌های اخلاقی‌مان کمی تقلب می‌کنیم، چون از مزایای آن خوشمان می‌آید. ما عموما “شرِ کوچک‌تر” را انتخاب می‌کنیم.

 

هیتلر انسانی معمولی بود که معتقد بود یک عمل اگر نتیجه خوبی داشته باشد، قابل توجیه است. می‌توانیم به اعمال او به‌عنوان انگیزه‌اش برای انجام کارهای خیر برای خودش و افرادی که فکر می‌کرد مستحق آن هستند (به‌عنوان به‌اصطلاح نژاد برتر آلمانی) نگاه کنیم. او «می‌دانست» که شخص خوبی است و از آلمانی‌های برتر در برابر دشمنانشان دفاع می‌کند.

 

هیتلر در یکی از اولین اقدامات خود پس از به دست آوردن قدرت، دستور داد زندان‌های ویژه‌ای برای نگهداری رقبای سیاسی‌اش (سوسیالیست‌ها) ساخته شود.

بلافاصله دستور داد کولی‌ها، همجنس‌گرایان، کمونیست‌ها و یهودیان را زندانی کنند و آن زندان‌ها را به اردوگاه‌های کار اجباری بدل سازند. این‌ها «دشمنان مردم» بودند و باید از بین می‌رفتند. هیتلر از یهودیان به عنوان یک بیماری که بدن مردم آلمان را آلوده می‌کند یاد کرد و شما با ارگانیسم‌های بیماری‌زا چه‌کار می‌کنید؟ بله، آن‌ها را می‌کُشید!

 

استدلال هیتلر انبوهی از مزخرفات بود، اما نکته‌ای باقی می‌ماند و سوالی که آیا هیتلر می‌دانست که آدم بدی است، پاسخ این است: نه؛ او فکر می‌کرد که انسان خوبی است که کارهای خوب می‌کند.

 

او و بسیاری دیگر از نازی‌ها فکر می‌کردند که برای «مشکل یهودیان» راه‌حلی به جهان می‌دهند. هیتلر می‌دانست چه کار می‌کند و با اشتیاق تمام مبادرت به انجام این کار کرد و هرگز فکر نمی‌کرد که به‌خاطر انجام چنین کاری آدم بدی است.

 

فکر کردن درباره هیتلر به این‌گونه، ما را در مورد علل بسیاری از جنایات و چگونگی کاهش آنها روشن می‌سازد. مردم بد می‌کنند چون فکر می‌کنند، کار خوبی را انجام می‌دهند. در این مورد حق با افلاطون است. اما موضوع صرفاً ناآگاهی نیست؛

 

موضوع مهم در این میان، موضوع انتخاب است. هیتلر گروهی مشخص از انسان‌ها را، انسان نمی‌دانست. او انسانیت یهودیان و گروه‌های دیگر را انکار کرد، نه به این دلیل که آنقدر احمق بود که متوجه انسان بودن آنها نمی‌شد، بلکه به این دلیل که به عمد تصمیم گرفت بر این باور باشد که آنها انسان نیستند، علیرغم همه‌ی شواهدی که خلاف آن وجود داشت.

 

این نگاه درباره عموم جانیان، تبهکاران، دیکتاتورها و فاسدین جهان صدق می‌کند. هر کدام دلایلی را که اراده‌ی آنان را شکل می‌دهد، می‌یابند و آن را بستری برای توجیه اخلاقی اعمال خود می‌کنند.

 

سقراط: «پس برای اینکه بتوانیم کاری درست بجا آوریم لازم نیست که قطعاً از دانش یاری بجوییم؛ بلکه پندار درست نیز می‌تواند به ما یاری بکند.»