این همه آدم در دنیا دارند نباتی زندگی می کنند.بیدار می شوند و می خورند و می دوند و می خوابند.همین:مگر به کجای دنیا برخورده؟بابا گفت جوری زندگی کن که بعد از تو آدم ها تو را یادشان بیاید.تئاتر نو نهالان گیلان اول شده بودم.بابا ماشین آقاجان را گرفته بود و من را آورده بود خانه.لباس شیطان را از تنم در نیاورده بودم هنوز.شنل و شاخ و دمی که مامان درست کرده بود نمی گذاشت درست راه بروم.بابا برایم یک عروسک جایزه خریده بود.کله عروسک را کنده بودم.داشتن چشمش را از گردنش می آوردم بیرون.می خواستم بفهمم چرا وقتی می خوابانمش چشم هایش بسته می شود.بابا عروسک را گرفت و گذاشت کنار.من را نشاند روبه روی خودش.گفت من کسی نشدم،اما تو و رامین باید بشوید.یادت می ماند؟گفتم آره بابا،یادم می ماند.فردایش رفت و دیگر نیامد.چی از بابا به من رسید غیر از این حرف و چشم های سبزش؟نیامد که ببیند حرفش زندگی من را خراب کرده.خودش کسی نشد،من چرا باید می شدم؟

ماشین شارژی کنترلی ۱:۸ ۷۵۸ ۲۸۵۵ ۳۲,۰۰۰,۰۰۰ ریال ۲۷,۲۰۰,۰۰۰ ریال

خودکار قرمز smooth pen ۱.۰ پنتر panter ۱۸۰,۰۰۰ ریال ۱۶۲,۰۰۰ ریال
کتاب پاییز فصل آخر سال است
۹۸۰,۰۰۰ ریال ۸۳۳,۰۰۰ ریال
برگزیده ی جایزه ی ادبی جلال آل احمد
موجود در انبار
شناسه محصول: K-130781 دسته: داستان ایرانی, کتاب بزرگسال
توضیحات
توضیحات تکمیلی
ناشر | |
---|---|
مؤلف | |
اندازه کتاب | |
نوع جلد | |
تعداد صفحات | ۱۸۹ صفحه |
نظرات (0)
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه(نظر) ارسال کنند.
Shipping & Delivery
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.