کتاب شریک مخفی و مرز سایه

جوزف کنراد و آفرینش مرز سایه

جوزف کنراد، در بحبوحه جنگ جهانی اول و زمانی که گویی قریحه ی او رو به افول بود، شاهکاری خلق کرد: مرز سایه. این رمان درست پس از آغاز جنگ در سال ۱۹۱۴ نوشته شد. کانراد که در آن زمان در لهستان به سر می‌برد، با بختی بلند از مهلکه جنگ گریخت و بلافاصله نگارش این داستان را آغاز کرد و در مارس ۱۹۱۵ آن را به پایان رساند. او این اثر را به پسرش که در جبهه جنگ حضور داشت و همچنین به تمام جوانانی تقدیم کرد که در آن دوران از “مرز سایه” عبور می‌کردند؛ مرزی که جوانی را از پختگی جدا می‌کند و گذر از آن به خاطر انجام وظیفه، حفظ نظم و جانفشانی در راه عقیده ضروری است.

مروری بر داستان مرز سایه اثر جوزف کنراد

داستان مرز سایه:

داستان مرز سایه حول محور راوی، یک افسر جوان دریایی به نام بریس چاندلر، می‌چرخد. چاندلر که در آستانه رسیدن به مقام ناخدایی است، ناگهان با یک سری از بدشانسی‌ها و مصیبت‌ها روبرو می‌شود. کشتی او غرق می‌شود، نامزدش او را ترک می‌کند و با اتهاماتی مبنی بر ناتوانی و سوء رفتار روبرو می‌شود.

در پی این اتفاقات، چاندلر دچار بحران روحی عمیقی می‌شود و اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهد. او به اعتیاد به الکل پناه می‌برد و به نظر می‌رسد که آینده‌ای تاریک در انتظارش است. با این حال، در نهایت چاندلر با کمک یک ناخدای باتجربه به نام کاپیتان ورنر، فرصتی برای رستگاری پیدا می‌کند.

جمع بندی

رمان مرز سایه بار دیگر به واکاوی اخلاقیات و اصول انسانی می‌پردازد و درست مانند شریک مخفی، بر پایه خاطرات کانراد از اولین تجربه ناخدایی جوزف کنراد نوشته شده است. لحن صریح و روشن این اثر، یادآور رمان توفان است و خبری از احساسات رقت‌انگیز که در آثار بعدی کنراد دیده می‌شود، در آن نیست. شریک مخفی داستانی پر از پرسش و تردید در مورد فلسفه وجود و عمل است، در حالی که مرز سایه پایانی رضایت‌بخش‌تر را برای مخاطب رقم می‌زند. و به دلیل کاوش عمیق در مضامین روان‌شناسی، از جمله تاریکی درون انسان، مورد تحسین قرار گرفته است.