مشاهده همه پیشنهادات
0
سبد خرید
ارسال رایگان با پست برای سفارش های بالای ۸۰۰ هزار تومان.

در حال حاضر هیچ محصولی در سبد خرید شما نیست.

چرا از شهر کتاب پاسداران خرید کنیم؟

مشاهده
0
سبد خرید
ارسال رایگان با پست برای سفارش های بالای ۸۰۰ هزار تومان.

در حال حاضر هیچ محصولی در سبد خرید شما نیست.

چرا از شهر کتاب پاسداران خرید کنیم؟

مشاهده
ارنست همینگوی: از میدان جنگ تا قله‌های ادبیات

ارنست همینگوی: از میدان جنگ تا قله‌های ادبیات

نویسندگان

ارنست همینگوی، نویسنده و داستان‌نویس آمریکایی، در سال ۱۸۹۹ در حومه شیکاگو به دنیا آمد. او که برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۴ شد، شهرت خود را نه تنها مدیون نثر قدرتمند و شیوه نگارش منحصر به فردش است، بلکه زندگی پرماجرا و شخصیت جذابش نیز در شناخته شدن او نقش بسزایی داشته است. در این مقاله مروری خواهیم داشت بر این زندگی پرفراز و نشیب و بهترین آثار او.

مروری بر زندگی و آثار همینگوی

اولین فرزند یک پزشک به نام کلارنس همینگوی و گریس هال همینگوی، دوران کودکی خود را در حومه شیکاگو گذراند. گرچه تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را با موفقیت در مدارس دولتی به پایان رساند، اما بخش مهمی از خاطرات شیرین او مربوط به تابستان‌هایی است که در کنار خانواده‌اش در نزدیکی دریاچه والون در شمال ایالت میشیگان سپری می‌شد که باعث شکل‌گیری روحیه‌ی طبیعت دوستی در او شد که بازتاب آن در آثارش نیز قابل مشاهده است. ارنست همینگوی پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان در سال ۱۹۱۷، به جای رفتن به دانشگاه، به کانزاس سیتی رفت و در آنجا به عنوان خبرنگار روزنامه استار مشغول به کار شد.

ارنست همینگوی در کودکی کنار دریاچه والوون

از شرکت در جنگ جهانی تا ازدواج‌های مکرر و پرشور

با وجود تلاش‌های مکرر، به دلیل مشکلات چشمی از خدمت سربازی معاف شد. اما این موضوع مانع از حضور او در جنگ جهانی اول نشد. او به عنوان راننده آمبولانس صلیب سرخ آمریکا راهی ایتالیا شد. در جبهه اتریش و ایتالیا، در حالی که هنوز ۱۹ سال سن داشت، به شدت مجروح شد. در مدت بستری در بیمارستان میلان، عاشق پرستار صلیب سرخ، آگنس فون کوروسکی شد، اما عشق او یکطرفه باقی ماند. همینگوی این تجربه‌ی عاطفی را در خلق رمان وداع با اسلحه به تصویر کشیده است. همچنین برخی ازدواج اول او را نیز با این تجربه پیوند می‌دهند.

ارنست همینگوی و همسر اول هدلی ریچاردسون

چهار زن، چهار سرنوشت: داستان زنان ارنست همینگوی

همینگوی چهار بار ازدواج کرد.هرکدام از زنان او در بخشی از زندگی حرفه‌ای این نویسنده تاثیرگذار بودند. هدلی ریچاردسون، اولین همسر همینگوی، زنی موسیقیدان و با استعداد بود که در سال ۱۹۲۰، در یک مهمانی در شیکاگو، با همینگوی آشنا شد. علیرغم اینکه ریچاردسون هشت سال از همینگوی بزرگتر بود، شعلۀ عشقی میان آن‌ها روشن شد و در سال ۱۹۲۱ ازدواج کردند. ریچاردسون همسفر و همراه زندگی همینگوی در پاریس بود. جایی که او با همسر دوم خود آشنا شد.

ارنست همینگوی و همسر دوم پائولین فایفر

پائولین فایفر، دومین همسر همینگوی، روزنامه نگاری برجسته بود که در پاریس برای مجله ووگ می نوشت. فایفر زنی ثروتمند و شیک‌پوش بود که در آپارتمان مجللی در پاریس زندگی می‌کرد. او به عنوان یک “دختر شاغل” که در آن زمان مفهومی نوین بود، بسیار بلندپرواز و جاه طلب بود و به همینگوی در ویرایش پیش نویس رمان “خورشید همچنان می‌دمد” کمک کرد.

فایفر ۱۳ سال با همینگوی زندگی کرد و صاحب دو پسر به نام‌های پاتریک و گرگوری شد. در اواخر دهه ۱۹۳۰، همینگوی مجذوب روزنامه‌نگار بلندپرواز دیگری به نام مارتا گلهورن شد و به فایفر خیانت کرد و از او جدا شد.

مارتا گلهورن همسر سوم همینگوی

مارتا گلهورن، خبرنگار جنگی بود که در طول فعالیت روزنامه‌نگاری خود، تمامی درگیری‌های بین‌المللی را پوشش می‌داد. گلهورن در سال ۱۹۳۶ در رستوران مورد علاقه‌ی همینگوی در کی وست با او آشنا شد. او زنی باهوش و شوخ‌طبع بود که به راحتی توانست با همینگوی ارتباط برقرار کند. گلهورن و همینگوی در کنار پوشش اخبار جنگ داخلی اسپانیا، با یکدیگر رابطه‌ی عاشقانه‌ای نیز برقرار کردند. این امر منجر به طلاق فایفر از همینگوی در سال ۱۹۴۰ شد. گلهورن و همینگوی تنها ۵ سال با یکدیگر زندگی کردند و در سال ۱۹۴۵ از هم جدا شدند.

ماری ولش همسر چهارم همینگوی

ماری ولش، چهارمین و آخرین همسر همینگوی،روزنامه نگاری بود که در سال ۱۹۴۴ در لندن با همینگوی آشنا شد. ماری ولش، زنی فداکار و صبور بود که در سال‌های آخر زندگی پر آشوب همینگوی، در کنار او ماند. او شاهد افول تدریجی سلامت روان همسرش بود و در سال ۱۹۶۰ رضایت‌نامه‌هایی را برای انجام درمان با شوک الکتریکی بر روی او امضا کرد.

ماجراجویی، سانحه و بیماری‌های پی‌درپی

در آستانه کریسمس ۱۹۵۴، همینگوی که مشتاق به خلق خاطره‌ای فراموش‌نشدنی برای همسرش ماری بود، یک پرواز دیدنی بر فراز کنگو بلژیک ترتیب داد. اما این هدیه کریسمس به کابوسی هولناک تبدیل شد. هواپیما در حین پرواز بر فراز آبشار مورچیسون سقوط کرد و همینگوی و همراهانش را در میان لاشه‌های فلزی و دود غلیظ رها کرد.

با وجود جراحات شدید، همینگوی و مری از این سانحه جان سالم به در بردند. اما سرنوشت شوم هنوز در کمین آنها بود. روز بعد، در حالی که برای رسیدن به مراقبت‌های پزشکی تلاش می‌کردند، سوار هواپیمای دیگری شدند. اما این بار، فاجعه‌ای هولناک‌تر رخ داد. هواپیما در هنگام برخاستن منفجر شد و شعله‌های آتش، کابین را فرا گرفت.

همینگوی از این سانحه دوم نیز جان سالم به در برد، اما جراحات او به شدت وخیم بود. سوختگی‌های شدید، ضربه مغزی، پارگی کلیه و کبد، دررفتگی شانه و شکستگی جمجمه، تنها بخشی از مصیبت‌های این نویسنده نامدار بود. برای تسکین درد طاقت‌فرسا، همینگوی به مصرف بی‌رویه مشروبات الکلی پناه برد.

ارنست همینگوی و سقوط هواپیما

از سانحه تا افسردگی و خودکشی

از اواخر سال ۱۹۵۵ تا اوایل ۱۹۵۶، همینگوی به دلیل بیماری کبد در بستر بیماری بود. پزشکان او را از نوشیدن، عادت دیرینه و رفیق همیشگی‌اش، منع کرده بودند. اما این پرهیز دیری نپایید و او بار دیگر به آغوش الکل پناه برد.

حس ناامیدی و پوچی بر وجود همینگوی چیره شده بود. او که زمانی جهانگردی پرشور و ماجراجو بود، حال در انزوا و تنهایی به سر می‌برد. نگرانی‌های مالی و پارانوئید نیز رنج او را دوچندان می‌کرد.

در این دوران تاریک، همینگوی به دنبال التیام بود و تحت درمان شوک الکتریکی قرار گرفت. پزشکان معتقد بودند که افسردگی او ریشه در مصرف طولانی‌مدت داروهای اعصاب دارد. مدتی را نیز در آسایشگاه روانی بستری شد.

اما سرانجام، در سحرگاه دوم ژوئیه ۱۹۶۱، تاریکی مطلق بر زندگی همینگوی سایه افکند. او که دیگر تاب تحمل رنج را نداشت، با شلیک گلوله به زندگی خود پایان داد.

مرگ همینگوی، دنیا را در شوک و اندوه فرو برد. همسرش در ابتدا خودکشی او را تصادف قلمداد کرد، اما چند سال بعد در مصاحبه‌ای، حقیقت را فاش کرد.

ارنست همینگوی، با وجود نبوغ ادبی بی‌نظیر و زندگی پرماجرا، در نهایت مغلوب تاریکی درون خود شد. داستان غم‌انگیز او یادآور آن است که حتی درخشان‌ترین ستارگان نیز می‌توانند در تاریکی مطلق فرو بروند.

ارنست همینگوی

نگاهی به زندگی حرفه‌ای ارنست همینگوی و معرفی بهترین کتاب‌های او

ارنست همینگوی را می‌توان یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان قرن بیستم دانست. او با نثر موجز، لحنی صریح و روایت‌های قدرتمند، انقلابی در شیوه‌ی داستان‌گویی به وجود آورد و مسیر را برای نسل‌های بعدی نویسندگان هموار کرد. همان‌طور که گفته شد همینگوی بعد از تجربه‌ی جنگ جهانی اول به پاریس رفت. این اتفاق سرآغاز شکل‌گیری شخصیت حرفه‌ای او در نویسندگی بود.

پاریس در آن دوران، پاتوق هنرمندان و نویسندگان آمریکایی بود که از سرخوردگی‌های ناشی از جنگ رنج می‌بردند. همینگوی در این جمع با نویسندگانی چون اسکات فیتزجرالد و گرترود استاین آشنا شد و به حلقه‌ی ادبی «نسل گمشده» پیوست و کم کم از خبرنگاری فاصله گرفت و شروع به نگارش رمان و داستان کرد. او اولین رمان خود یعنی خورشید هم‌چنان می‌دمد را در همین سال‌ها نوشت.

سبک نگارش ارنست همینگوی

ارنست همینگوی نوع نگارش خود را به کوه یخ تشبیه می‌کند. همان‌طور که بخش اعظم یک کوه یخ در زیر آب پنهان است، در آثار همینگوی نیز لایه‌های زیرین معنا و احساسات به عهده‌ی خواننده گذاشته می‌شود. او با استفاده از جملات کوتاه و فاقد حشو و زوائد، توصیف‌های به جا و دیالوگ‌های قدرتمند، خواننده را به درون داستان می‌کشاند و او را وادار می‌کند تا با ذهن فعال خود، لایه‌های عمیق‌تر اثر را کشف کند.

از ویژگی‌های بارز سبک همینگوی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

سبک نگارش ارنست همینگوی

  • ایجاز و سادگی زبان: همینگوی معتقد بود که باید با کمترین کلمات، بیشترین معنا را منتقل کرد. جملات او کوتاه، صریح و عاری از هرگونه پیچیدگی‌ست.

    توصیفات گزنده و به یادماندنی: با وجود کم‌گویی، توصیفات صحنه‌ها و شخصیت‌ها در آثار همینگوی به یادماندنی تبدیل می‌شوند. او با دقت و ظرافت به جزئیات می‌پردازد و با استفاده از حواس پنج‌گانه، خواننده را در فضای داستان غوطه‌ور می‌کند.

  • دیالوگ‌های طبیعی و پویا: دیالوگ‌های شخصیت‌های داستان‌های همینگوي، لحنی طبیعی و خودمانی دارند و به پیشبرد داستان و آشکارسازی شخصیت‌ها کمک می‌کنند.

  • استفاده از نمادها و نشانه‌ها: همینگوی از نمادها و نشانه‌ها به طور ماهرانه‌ای در آثار خود استفاده می‌کند تا لایه‌های عمیق‌تر معنا را به خواننده القا کند.

  • تمرکز بر روی عمل و کنش: داستان‌های همینگوی حول محور عمل و کنش می‌چرخند و خواننده را در متن وقایع غرق می‌کنند.

همینگوی در طول زندگی پربار ادبی خود شاهکارهای متعددی خلق کرد که هرکدام از آن‌ها هنوز به تنهایی درخور توجه‌اند. از جمله این آثار می‌توان به کتاب‌هایی مثل پیرمرد و دربا، پاریس جشن بیکران، زنگ‌‎ها برای که به صدا در می‌آیند، وداع با اسلحه و کتاب متفاوت تپه‌های سبز آفریقا اشاره کرد. در ادامه به بررسی هرکدام از این کتاب‌ها می‌پردازیم.

پیرمرد و دریا ارنست همینگوی

پیرمرد و دریا: انسان را می‌توان کشت اما نمی‌توان شکست داد

پیرمرد و دریا داستان سانتیاگو، ماهیگیر پیر کوبایی را روایت می‌کند که پس از ۸۴ روز ناکامی در صید ماهی، سفری پرمخاطره به اعماق دریا را آغاز می‌کند. در این سفر، سانتیاگو با یک نیزه‌ماهی غول‌پیکر روبه‌رو می‌شود و نبردی نفس‌گیر و طاقت‌فرسا بین انسان و طبیعت آغاز می‌شود.

سانتیاگو به مدت دو شبانه‌روز با نیزه‌ماهی عظیم‌الجثه می‌جنگد و با تمام توان خود تلاش می‌کند تا آن را به ساحل بکشاند. این نبرد، نبردی صرفاً فیزیکی نیست، بلکه نبردی با ناامیدی، خستگی و ترس نیز هست. سانتیاگو در طول این سفر، با چالش‌های متعددی روبه‌رو می‌شود، از جمله گرسنگی، تشنگی، حمله‌ی کوسه‌ها و طوفان. اما او با اراده‌ای پولادین و روحی شکست‌ناپذیر، به مبارزه ادامه می‌دهد.

پیرمرد و دریا در ظاهر داستانی ساده و سرراست به نظر می‌رسد، اما در ورای آن، مفاهیم عمیق و لایه‌های متعددی از معنا نهفته است. این رمان را می‌توان به عنوان نمادی از مبارزه‌ی انسان با سرنوشت، نبرد خیر و شر، و جستجوی معنای زندگی در سختی‌ها و چالش‌ها تفسیر کرد.

پاریس جشن بیکران ارنست همینگوی

پاریس جشن بیکران: نمایی از تلخ و شیرین زندگی

این کتاب گویی برگه‌ای از خاطرات ناب همینگوی در پاریس دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ را ورق می‌زند و خواننده را به سفری بی‌نظیر در دل آن دوران طلایی ادبیات و هنر می‌برد. همینگوی در این کتاب می‌نویسد: « تنها یک چیز است که یک داستان را ممکن می‌سازد، و آن هم حقیقت است.» ردپای این جمله نه تنها در این اثر او بلکه در تمامی داستان‌هایش پیداست. همینگوی همیشه بخشی از تجربیات خود را در آثارش به نمایش گذاشته است.

کتاب پاریس جشن بیکران روایتگر روزگار جوانی همینگوی در پاریس است، زمانی که به همراه همسر اولش، هدلی ریچاردسون و پسرشان به این شهرِ رمانتیک نقل مکان می‌کنند. پاریس آن دوران، مملو از شور و نشاطِ جوانی، عشق و البته فقر بود. همینگوی در این کتاب، تصویری بدیع و صمیمی از زندگی روزمره خود در پاریس، از گشت‌وگذار در خیابان‌های سنگفرش‌شده تا بحث‌های شبانه با دیگر نویسندگان و هنرمندان، به تصویر می‌کشد.

این کتاب تنها شرح خاطرات خوش همینگوی در پاریس نیست. او با ظرافت تمام، زندگی توامان تلخ و شیرین یک نویسنده‌ی جوان و جویای نام را نیز به مخاطب می‌چشاند. خواننده در این کتاب، شاهد تلاش‌ها و مرارت‌های همینگوی برای امرار معاش و خلق آثار ماندگار تردیدها و چالش‌های ذهنی او در مسیر نویسندگی خواهد بود.

پاریس، جشن بیکران به مثابه‌ی یک درس‌نامه‌ی ناب برای نویسندگان جوان نیز تلقی می‌شود. نظم و انضباط مثال‌زدنی همینگوی در نوشتن، تعهد او به خلق آثار اصیل و همچنین اشتیاق وصف‌ناپذیرش برای واکاوی اعماق روح انسان، الهام‌بخش هر نویسنده‌ای خواهد بود.

حضور بزرگان هنر و ادبیات:

یکی از ویژگی‌های این کتاب حضور پررنگ بزرگان هنر و ادبیات آن دوران در این کتاب است. خواننده در این اثر، با شخصیت‌هایی همچون اسکات فیتزجرالد، ازرا پاوند، گرترود استاین و سیلویا بیچ آشنا می‌شود و گویی در محفل خصوصی آنان حضور پیدا می‌کند.

در سرتاسر پاریس، جشن بیکران، عشقی عمیق به شهر پاریس موج می‌زند. همینگوی با قلم توانای خود، تصویری شاعرانه و فراموش‌نشدنی از این شهر افسونگر به تصویر می‌کشد و گویی پاریس را به عنوان یکی از شخصیت‌های اصلی داستان معرفی می‌کند. وودی آلن فیلم نیمه شب در پاریس را با الهام از این کتاب ساخته است.

زنگ ها برای که به صدا در می آیند ارنست همینگوی

زنگ‌ها برای که به صدا در می آیند: همه چیز بیهوده است، اما باز هم باید زندگی کرد

داستانی حماسی از عشق، از خودگذشتگی و نبردی بی‌امان برای آزادی است. در دل جنگ داخلی اسپانیا، شاهد داستانی عاشقانه میان ماریا، دخترکی پناهنده، و رابرت جوردان، یک آمریکایی داوطلب در میان بریگادهای بین‌المللی، هستیم. عشقی که در پرتو شعله‌های جنگ و در سایه مرگ شکوفا می‌شود.

رابرت جردن، سرباز آمریکایی که داوطلبانه به صفوف جمهوری‌خواهان پیوسته، مأموریتی خطیر بر عهده دارد: منفجر کردن پلی که گذرگاه فاشیست‌هاست.

هر روز که می‌گذرد، سایه‌ی مرگ بر سرِ این دو عاشق سنگین‌تر می‌شود. زمزمه‌های نبردِ قریب‌الوقوعِ فاشیست‌ها، ترس و اضطراب در دل مردم کوهستان ریشه می‌دواند. گویی ناقوس مرگ برای آنان به صدا درآمده و تاریکی ظلم و ستم، نور امید را به یغما می‌برد.

عشقِ رابرت و معشوقه‌اش، در دل این نبرد هولناک، به مثابه‌ی چراغی است که تاریکی نومیدی را می‌شکافد. عشقی که یادآور قدرت بیکران انسان در برابر ظلم و ستم است. عشقی که به آنان امید می‌بخشد تا در سخت‌ترین شرایط نیز به فردایی روشن چشم بدوزند.

داستان رابرت و معشوقه‌اش، داستانی از عشق و امید در دل جنگ است. داستانی که یادآور قدرت عشق در التیام زخم‌های بشریت و روشن کردن مسیر آزادی است. عشقی که در دل تاریکی، شکوفه می‌کند و به انسان‌ها یادآوری می‌کند که حتی در تاریک‌ترین لحظات نیز، امیدی برای رستگاری وجود دارد.

داشتن و نداشتن ارنست همینگوی

داشتن و نداشتن: رویارویی فقر و ارزش

این اثر، که در میان خلیج مکزیک و کی‌وست فلوریدا روایت می‌شود، داستان هری مورگان، ناخدای ساده‌ای را به تصویر می‌کشد که در تلاطم امواج فقر و فلاکت، دست به انتخاب‌هایی می‌زند که او را به ورطه‌ای از اعمال غیرقانونی و دور شدن از ارزش‌های انسانی سوق می‌دهد.

هری مورگان، که زمانی ناخدایی شریف و ماهیگیری ساده بود، در اثر یک اتفاق ناگوار، طعم تلخ خیانت و بی‌عدالتی را می‌چشد. یک گردشگر ثروتمند پس از سفری سه هفته‌ای با قایق هری، بدون پرداخت دستمزد او را رها می‌کند و این آغاز سفری دردناک به سوی فقر و فلاکت برای هری و خانواده‌اش می‌شود.

نیاز به تامین معاش و رهایی از چنگال فقر، هری را به ورطه‌ای از اعمال غیرقانونی می‌کشاند. قاچاق انسان، فراری دادن انقلابیون مارکسیست از کوبا، حمل و نقل الکل و بارهای غیرقانونی بین فلوریدا و کوبا، مسیرهایی هستند که هری برای بقا انتخاب می‌کند. اما این مسیر تاریک، او را از هویت و ارزش‌های انسانی‌اش دورتر و دورتر می‌کند.

بازتابی از جنگ و تجربه در تار و پود داستان

همینگوی، که در خلال نوشتن داشتن و نداشتن درگیر جنگ داخلی اسپانیا بود، تجربیات خود را به تار و پود داستان داشتن و نداشتن درهم می‌آمیزد. خشونت، خلافکاری، فقر و فلاکت، و حتی عشق، بدون هیچ پرده و پوششی، در این رمان به تصویر کشیده می‌شوند. گویی جنگ نه تنها در جبهه‌های اسپانیا، بلکه در اعماق وجود انسان نیز ریشه دوانده است.

اقتباس‌های سینمایی: بازخوانی داستان از زوایای گوناگون

رمان داشتن و نداشتن در سال ۱۹۴۴ توسط هاوارد هاکس با بازی همفری بوگارت و لورن باکال به روی پرده سینما رفت. این فیلم، با وجود تغییرات قابل توجه در داستان و شخصیت‌ها، همچنان به عنوان یکی از اقتباس‌های موفق سینمایی از این اثر شناخته می‌شود.

در ایران نیز، ناصر تقوایی در سال ۱۳۶۷ با اقتباسی آزاد از رمان داشتن و نداشتن، فیلم ناخدا خورشید را با بازی داریوش ارجمند کارگردانی کرد. این فیلم که در دوران جنگ ایران و عراق ساخته شد، به نوعی بازخوانی داستان هری مورگان در فضایی متفاوت و با دغدغه‌های خاص آن دوران است.

خورشید همچنان می دمد ارنست همینگوی

خورشید همچنان می‌دمد: سرخوردگی‌های انسان پس از جنگ

رمان خورشید همچنان می‌دمد روایتگر گروهی از آمریکایی‌های مقیم پاریس در دهه ی ۱۹۲۰ است. این گروه که عمدتاً از کهنه سربازان جنگ جهانی اول تشکیل شده، با بحران هویت و پوچی دست و پنجه نرم می کنند.

شخصیت اصلی داستان، جیک بارنز، کهنه سرباز جنگی با زخم های جسمی و روحی عمیق، به عنوان راوی داستان، خواننده را با زندگی بی بند و بار و عیاشی‌های این گروه در پاریس و سفر گاوبازی آن ها به اسپانیا همراه می کند. در این سفر، جیک با زنی به نام برت اشلی آشنا می شود و رابطه ای عاطفی میان آن ها شکل می گیرد. با این حال، گذشته ی جراحتی او مانع از داشتن یک رابطه ی عمیق و عاشقانه می شود.

کاوش در پوچی و از دست دادن ایمان

یکی از مهم ترین مضامین رمان خورشید همچنان می‌دمد مفهوم پوچی و از دست دادن ایمان نسل برآمده از جنگ جهانی اول است. شخصیت‌های داستان، شاهد فجایع و ویرانی‌های هولناک جنگ بوده‌اند و حال، با دنیایی بی‌معنا و فاقد ارزش‌های والا روبرو هستند. آن‌ها برای فرار از این پوچی به الکل، عیاشی و روابط سطحی پناه می‌برند. نثر بریده بریده و دیالوگ‌های کم حجم رمان، به خوبی حس بی‌علاقگی و سرخوردگی شخصیت‌ها را منتقل می‌کند.

کتاب تپه های سبز افریقا ارنست همینگوی

تپه‌های سبز آفریقا: کتابی متفاوت از همینگوی

کتاب تپه‌های سبز آفریقا تجربه‌ای منحصربه‌فرد از آفریقا و دغدغه‌های درونی همینگوی را به خواننده ارائه می‌کند. تپه‌های سبز آفریقا با وجود داشتن شخصیت‌ها و روایتی داستانی، بر اساس سفر واقعی همینگوی و همسر دومش، پائولین، به شرق آفریقا شکل گرفته است. همینگوی که علاقه‌ای وافر به شکار داشت، در این سفر به همراه راهنمایان محلی به شکار گاومیش، شیر، زرافه و دیگر حیوانات درنده و گیاهخوار می‌پردازد. او در این اثر، توصیفاتی دقیق و نفس‌گیر از مناظر طبیعی، هیجان شکار و البته چالش‌های درونی خود به عنوان یک نویسنده ارائه می‌کند.

در امتداد رودخانه نیل: توصیف‌هایی حیرت‌انگیز از طبیعت

یکی از وجوه‌های برجسته‌ی تپه‌های سبز آفریقا، توصیفات درخشان همینگوی از طبیعت آفریقا است. او با نثری شاعرانه و در عین حال موجز، خواننده را با پهنه‌ی بیکران دشت‌های سرسبز، رودخانه‌ی پرخروش نیل، حیات وحش متنوع و آسمان پرستاره‌ی آفریقا آشنا می‌کند. خواننده در خلال روایت، تصاویری زنده از طلوع و غروب خورشید بر فراز تپه‌ها، غرش شیرها در دل شب و پرواز پرندگان شکاری در آسمان آبی در ذهن خود مجسم می‌کند.

شکار، عنصری محوری در تپه‌های سبز آفریقا است. همینگوی با جزئیات فراوان، مراحل ردیابی حیوانات، تعقیب و گریز شکارچی و شکار و در نهایت، لحظه‌ی شلیک گلوله را به تصویر می‌کشد. او اما صرفاً به بعد ماجراجویانه‌ی شکار بسنده نمی‌کند. روایت همینگوی سرشار از تأملات فلسفی در باب مرگ و زندگی، ارتباط انسان با طبیعت و غرایز درونی اوست. خواننده در خلال صحنه‌های شکار، با چالش‌های اخلاقی شکارچی و تردیدهای او نسبت به کشتن حیوانات روبرو می‌شود.

تپه‌های سبز آفریقا از نظر سبک نگارش، اثری متفاوت در کارنامه‌ی همینگوی است. او که به نثر بریده بریده و دیالوگ‌های کم‌حرف شهرت دارد، در این اثر رویکردی متفاوت در پیش می‌گیرد. همینگوی تلاش می‌کند تا با روایتی خطی و توصیفات جزئی، تجربه‌ی واقعی خود از سفر به آفریقا را به خواننده منتقل کند. او خود این اثر را کتابی مطلقاً واقعی می‌داند که در آن، مرز میان واقعیت و تخیل به باریکی یک تار مو است.

کتاب وداع با اسلحه ارنست همینگوی

وداع با اسلحه بازسازی: خاطرات نویسنده

رمان وداع با اسلحه روایتگر داستان فردریک هنری، راننده آمبولانس در جبهه ایتالیا طی جنگ جهانی اول است. فردریک درگیر جنگی بی‌معنی شده و سرخوردگی عمیقی نسبت به آن دارد. در این میان، او با کاترین بارکلی، پرستار انگلیسی، آشنا می‌شود. رابطه‌ی عاشقانه‌ای میان آن‌ها شکل می‌گیرد که به دور از هرگونه احساساتگری و اغراق، به تصویر کشیده می‌شود.

با پیشروی داستان، فضای رمان تیره‌تر می‌شود. خطرات جبهه، مصدومیت‌ها و مرگ‌های پی در پی، آرامش و امید را از شخصیت‌ها می‌گیرد. فردریک با دیدن پوچی جنگ، تصمیم به ترک جبهه و فرار به سوئیس با کاترین می‌گیرد. اما سرنوشت، سرنوشتی تراژیک برای آن‌ها رقم می‌زند.

رمان وداع با اسلحه صرفا یک داستان عاشقانه‌ی ساده نیست. این اثر ضدجنگ، تصویری بی‌رحمانه از ویرانی‌های جسمی و روحی ناشی از جنگ را به نمایش می‌گذارد. همینگوی با زبانی تلخ و گزنده، پوچی تبلیغات ملی‌گرایانه و بی‌تفاوتی فرماندهان نسبت به جان سربازان را روایت می‌کند.

این اثر نویسنده به نوعی بازسازی تجربیات او در خلال جنگ جهانی اول به عنوان راننده آمبولانس در جبهه‌ی ایتالیا و هم‌چنین تجربه‌ی عشق ناکام او در خلال این سال‌هاست. همینگوی در این کتاب می‌نویسد:« دو چیز هست که یک مرد را به درد می‌آورد: جنگ و انتظار زن.»‌ این جمله نیز به نوعی نشان‌دهنده‌ی مفاهیم ذهنی و مهم و دغدغه‌های این نویسنده است.

ارنست همینگوی

سخن پایانی: ارنست همینگوی نامی ماندگار در عرصه‌ی ادبیات

ارنست همینگوی با سبک منحصر به فرد خود، انقلابی در عرصه‌ی داستان‌نویسی رقم زد و تأثیری عمیق بر نسل‌های بعدی نویسندگان برجای گذاشت. بسیاری از نویسندگان مشهور از او الهام گرفته‌اند و به نام این نویسنده‌ی بزرگ نیز جایزه‌ای به اسم جایزه قلم همینگوی ثبت شد که هرساله به نخستین کتاب یک داستان‌نویس اهدا می‌شود.

همینگوی به عنوان یکی از پیشگامان مکتب رئالیسم، با نثر ساده و گزنده خود، به ریشه‌یابی مسائل انسانی و کاوش در تاریکی‌های روح انسان پرداخت. او با خلق شخصیت‌های ضد قهرمان و روایت داستان‌های پرماجرا، خوانندگان را به تأمل در ماهیت زندگی و جایگاه انسان در جهان هستی واداشت.